زندگی و دیگر هیچ – جاسم غضبانپور
این مجموعه شامل ۷۳ عکس که در سال ۱۳۶۹ عکاسی شدهاست، لحظات درخشانی را از پشت صحنهی فیلم «زندگی و دیگر هیچ» به کارگردانی عباس کیارستمی ثبت کردهاست. جاسم غضبانپور درباره این کتاب و مجموعه عکس «زندگی و دیگر هیچ» مینویسد: «تا امروز من شاهد سه زلزله مهیب در کشورم بودهام، زلزله اول طبس بود و زلزلههای دوم و سوم رودبار و بم بودند که زمان وقوع هر دو من در خرمشهر بودم. هنگام زلزلهی رودبار صبح از اهواز به تهران رسیدم هنوز از هواپیما پیاده نشدهبودم که خبر زلزله را شنیدم. بعدازظهر همان روز با هواپیمای ارتش در فرودگاه رشت پیاده شدم. باند فرودگاه مملو از مجروحین بود. تا زمان تاریکی هوا در آنجا عکاسی کردم و صبح روز بعد در رودبار مشغول عکاسی بودم … بعدتر و اواخر سال ۱۳۶۹ از کانون پرورش فکری با من تماس گرفتند و قرار ملاقاتی با آقای کیارستمی گذاشتند و قرار شد از آرشیو عکسهایم برای پیدا کردن لوکیشن فیلم و یا بازسازی روزهای اول زلزله استفاده شود.
اما از همان روز اول که سر صحنه فیلمبرداری حاضر شدم، قرار شد عکاسی فیلم را هم انجام دهم. من داستان مردم و منطقه زلزلهزده را از روز اول تا آن موقع دنبال کردهبودم و چندین بار در ماههای بعد از زلزله برای عکاسی رفتهبودم و این فرصتی بود که کار عکاسی مستند از منطقه را ادامه دهم. این مجموعه را با دو بدنه عکاسی کردم یکی با نگاتیو رنگی که عمدتاً صحنههای فیلم بود و به آقای کیارستمی تحویل دادم و دیگری با نگاتیوهای سیاه و سفید، برای خودم. اینها تنها چیزهایی هستند که برایم باقی ماندهاند.
من نه برای عکاسی فیلم بلکه به عشق عکاسی مستند و برای تکمیل مجموعه زلزله آن شرایط سخت را تحمل کردم و تا پای مرگ رفتم. آن شبی که با کنسرو ماهی سختترین مسمومیت عمرم را گرفتم، اگر بهرام کاظمی دستیار اول فیلم و بیمارستان صحرایی ( اگر اشتباه نکنم بیمارستان ایتالیائیها ) نبود، قطعاً عمرم به پایان میرسید.
همکاری من با این مجموعه منجر به زندگی بیش از دو ماه با کارگردان و عوامل فیلم شد. کسانی که برای به سرانجام رسیدن این فیلم هر کدامشان از جان و دل مایه گذاشتند. افراد گروه هر کدام چندین کار و مسئولیت داشتند. من سعی کردم حال و هوای این گروه کوچک که در حال انجام کاری بزرگ بودند را در عکسهایم نشان دهم، مثلا همایون پایور هم پدر واقعی پویا بود (بازیگر نوجوان فیلم)، هم مالک رنوی زرد رنگ فیلم، هم فیلمبردار و هم مدیر فیلمبرداری، یا حسن زاهدی که هم مدیر صدابرداری، صدابردار سرصحنه، گریمور و گاهی هم آشپز بود و بقیه افراد هم به همین ترتیب. دراین نمایشگاه و کتاب، بخش کوچکی از این عکسها ارائه شدهاند و بقیه مجموعه که حال و هوای زلزله را دارند و ردی از فیلم در آنها نیست، در اینجا استفاده نشدند.
این مجموعه با تمام مجموعههایی که تا امروز ارائه کردهام، متفاوت است. معمولاً با دیدن هر تک فریم، شاهد تصویری هستیم که زمان در لحظهای خاص متوقف شده است. اما در اینجا شما با یک فریم ثابت ۳۶×۲۴ میلیمتری مواجه نیستید، بلکه بخشی از یک حلقه فیلم عکاسی شده را میبینید. در واقع زمان از سکون به جریان میافتد و صحنههای قبل و بعد را به هم متصل میکند. این فریمها در ارتباط با هم معنا پیدا میکنند، یعنی همه عناصر موجود در یک کادر با هم یک عکس را تشکیل میدهند. وقایع قبل و بعد را میبینید، کم یا زیاد.
هر قاب، یک عکس است، هر عکس یک قصه دارد و زمان در قصه ما گاهی از گذشته دور شروع میشود و به آینده نامعلوم پیوند می خورد. آینده را باید تا حدودی شما حدس بزنید و بسازید. من هم حدس خودم را در قابم گذاشتهام …»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.