عکاسان جنگ، سعید صادقی – قطع خشتی
مرتضی سرهنگی در مقدمهی این کتاب مینویسد: «اگر روزی کسی از من بپرسد سعید صادقی را میشناسی، میگویم، او را دیدهام. او را در کردستان دیدهام، در قصر شیرین، در مهران و بیشتر از همه در جنوب و در کوچه پس کوچههای خرمشهر دیدهام.
او را در حاشیه خیابانهای غبار گرفته خرمشهر دیدهام، زیر یک درخت اکالیپتوس وقتی سیگاری چاق میکرد تا دوربینش نفسی تازه کند. با او از درختان آبادان «کُنار» چیدهام، تا آن سوی نخل های کوی ذوالفقاری رفتهام، زیر گنبد مجروح مسجد جامع عکس یادگاری گرفتهام، یک بار هم دوربین او را به گلبوتههای صورتی رنگ که روی پشتبام خانههای ویرانشده خرمشهر سبز شدهبودند، معرفی کردم، چقدر از آشنایی هم خوشحال شدند!
آخرین بار او را در «تنگه چهار زِبر» دیدم. همان تنگهای که سینهاش را مردانه در برابر تیرهای نفاق سپرکرد. همانجا بود که دوربین سعید آخرین عکسهای دفاع هشت ساله را گرفت. این عکسها اسناد خداحافظی او با چهره ظاهری جنگ است. آن روز به بعد، باطن جنگ روی دست ما ماندهاست و هنوز نمیدانیم جنگ لهجهای جز حقیقت ندارد. دوربین سعید این لهجه را یاد گرفتهاست، خوب هم یاد گرفتهاست، جنس جنگ را میشناسد. عکسهای او کلکسیونی از آن روزها و آدمهایی است که هرکدام یک پا بلد آسمان بودند.
چه چهرههایی که چشم در چشم دوربین او دوخته و رفتهاند، چه سنگرهایی که میزبان مهربانی برای او بودهاند، چه کانالها و هورها و خاکریزهایی که برای او دست تکان دادهاند. چه انفجارها و صحنههایی که او و دوربیناش را لرزاندهاست. چه جاهای خطرخیزی که سعید رفت و من نرفتم… از ترس… .
حالا اگر روزی کسی از من بپرسد سعید صادقی را میشناسی، میگویم دوربین سعید پلاک جنگی اوست و عکسهایش شمارههای این پلاک. اگر کسی این شمارهها را با لهجه حقیقی جنگ بخواند، سعید صادقی را خواهد شناخت، حتی اگر یک قدم با او برنداشتهباشد».
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.